174. روز چهارم عید

ساخت وبلاگ
دوست داشتم کامل تعریف کنم ولی فرصت نیست..
داره اتفاقاتی میفته..
خوب یا بدش رو نمیدونم..ولی..ولی..
به خداوندم‌ ایمان دارم...
با تمام وجودم..
ایمان دارم...

میدونم خیرو مصلحتم رو میخواد..
چون همیشه بهش توکل کردم..

خداجانم خداجانم کمکم کن..
هوامو داشته باش..
کنارم باش..‌

خداجانم شکرت..شکرت..
دوست دارم..

174. روز چهارم عید...
ما را در سایت 174. روز چهارم عید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooznevesht97 بازدید : 88 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 5:03

زمستون! حتی تو این فصل سرد بی روح هم‌ میشه انتظار اتفاقات خوب رو داشت... یکم دی ماه ، رفتم آزمایشگاه شریعتی..همونجا که قبلا تو راه برگشت از بیمارستان غیاثی رفتم و رزومه دادم! خانومه بهم میگفت نیرو نمی 174. روز چهارم عید...ادامه مطلب
ما را در سایت 174. روز چهارم عید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooznevesht97 بازدید : 116 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 5:03

این روزها، روزهای متلاطمی بودن.. روزهای سردرگمی.. با اینکه تکلیف کارم داشت مشخص میشد..اما هنوز نمیدونستم واقعا بالاخره اوضاع به این شکل میمونه یا نه.. که نموند..! بعد کلی مذاکره و زنگ و تلفن و نه گفتن 174. روز چهارم عید...ادامه مطلب
ما را در سایت 174. روز چهارم عید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooznevesht97 بازدید : 119 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 5:03

زمستون بر عکس پاییز، یهو سرم خیلی شلوغ شد!اونقدری که از خستگی، وقت و نای نوشتن تو وبلاگم رو نداشتم..حالا اومدم خلاصه بگم..جایی که انتظارش رو نداشتم کارم درست شد!همون بیمارستان که دو دل بودم.. و این دو 174. روز چهارم عید...ادامه مطلب
ما را در سایت 174. روز چهارم عید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooznevesht97 بازدید : 90 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 5:03

روزهای عجیبی رو پشت سر میذارم..اونقدر عجیب و شلوغ که فرصت و حس نوشتن هم ندارم..با اینکه ذهنم به شدت مشغول بود با این حال هیچ به نوشتن و خالی کردن ذهنم فکر نمیکردم..اوضاع کارم روز به روز بهتر میشد خدار 174. روز چهارم عید...ادامه مطلب
ما را در سایت 174. روز چهارم عید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooznevesht97 بازدید : 102 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 5:03

چهارشنبه..بعد مدت ها یا بهتر بگم بعد ماه ها رفتم خونه ی مادربزرگم.. مادربزرگم از دیدنم خیلی ذوق کرد و من ناراحت ازین بودم که کاش زود به زودتر بهش سر میزدم.. همینطور که باعشق بهم نگاه میکردو قربون صدقه 174. روز چهارم عید...ادامه مطلب
ما را در سایت 174. روز چهارم عید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooznevesht97 بازدید : 99 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 5:03

هنوز اتفاقی نیفتاده..نه حرفی نه خواستگاری نه نشونه ای...گاهی فکر میکنم همه ی اون ماجراها و حرف ها خواب بوده..اما بعد که خواهرم یا مامان بابام باز زنده ش میکنن میفهمم نه واقعیت بوده و دیر یا زود این خو 174. روز چهارم عید...ادامه مطلب
ما را در سایت 174. روز چهارم عید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooznevesht97 بازدید : 109 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 5:03

همیشه فقط خودم و خدام بودیم که دردمامو شنیدیم..از تنهایی ها و ضعف هام فقط برای خودمو خدا گفتم..ولی این بار چقدر دوست داشتم یه دوست یه آشنا یه کس دیگه هم بود تا می تونستم باهاش دردودل کنم..دریغا که دوس 174. روز چهارم عید...ادامه مطلب
ما را در سایت 174. روز چهارم عید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooznevesht97 بازدید : 114 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 5:03

سالم رو زیبا تموم کردم..حالم خوب بود..همه چیز خوب بود و بر وفق مراد..الان هم هست.. الان هم همه چی خوبه..این مدت همه چیز با انرژی مثبت و حس خوب گذشت شاید چون با عشق رفتم جلو..با کمی اعتماد به نفس بیشتر 174. روز چهارم عید...ادامه مطلب
ما را در سایت 174. روز چهارم عید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooznevesht97 بازدید : 98 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 5:03

چهارمین روز از عید..از صبح به دلم افتاده بود که عمو بهروزینام امروز میان..وقتی بعد از ظهر زنگ خونه رو زدن، دستام یخ کرده بود..اما خوب که زل زدم به آیفون، دیدم امیرحسین باهاشون نیومده و خیالم راحت شد.. 174. روز چهارم عید...ادامه مطلب
ما را در سایت 174. روز چهارم عید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooznevesht97 بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 5:03